قدیماانس والفت بیشتر بود دل مردم بهم نزدیکتر بود
همه ازدرد هم آگاه بودند بفکرچاره و یک راه بودند
درون خانه ها چند خانواده کنارهم همه خوشبخت وساده
خبرازچشم و همچشمی کجا بود دل هرمردو هرزن باصفابود
کدورت بینشان راهی نمیدید برای مرد.زن صبحانه میچید
دل مردم مثال آب روشن درون خانه هاگل بود وگلشن
میان خانه بد حوض قشنگی به شیرآب چسبیده شیلنگی
زمستان یخ شکستن عالمی بود دل مردم تهی ازهرغمی بود
به جمع خانه گرغم بودکم بود تمام مهرمردم بهرهم بود
تمام بچه هادرزیرکرسی تشکر.دست بوسی بود.نه مرسی
برای هرشبی یک داستان بود تمام قصه هاازباستان بود
حسین کردوسهراب وسیاوش بجای باربی.حرف ازپریوش
بجای تی وی ولپ تاپ وگوشی سخن ازقصه بودوزاغ وموشی
پدرازشاهنامه حرف میزد نقب درقصه هائی زرف میزد
برای دختران مادر مدل بود پسراز زحمت بابا خجل بود
درآمد.اندک وشادی فزون بود قناعت سر آن شوق درون بود
همه مشتاق پیرخانه بودند که اوشمع همه پروانه بودند
خیانت وازه بیگانه ای بود دل عاشق پی جانانه ای بود
کمک ها در خفا بهر فقیران به نام نامی شاه شهیدان
جوانان در پی پیران روانه دل پیران پی حق عاشقانه
به غیراز عائله این عمرفانی نیرزد قدر یک آن از جوانی
اگر برگشتنی در کار ما بود تمنایم زمان جبهه ها بود
همی دانم که جز با نام ایزد درون سینه دل یک دم نمیزد
همی دانم که جز با نام پاکش دل عاشق نمی گیرد فروکش
کنون دنیا پی رنگ و جمالند ز نعمتهای خالق بی خیالند
گروهی در پی کسب مقامند ز سختیهای آن بی اطلاعند
یکی قدرت همی جوید به دنیا دگر در آرزوی یار زیبا
جمال و جاه و یار خلق دنیا نمی ارزد بدون ذات یکتا
همه جویندگان مخلوق اویند که هریک گونه ای اورابجویند
برای هر کسی آخر فقط اوست جوانی بهترین گاه خداجوست.
سلیمان محمدحسنی