خسروشکیبایی:
ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه،تا دهنشو باز میکرد
آب میرفت تو دهنش، و نمیتونست بگه. دست کردم تو آکواریوم درش آوردم. شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن. دلم نیومد دوباره بنداز مشاونتو. اینقدر بالا پایین پرید،خسته شد خوابید. دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده. یعنی فکر کنم بیدار شده، دیدهاند اختمش اون تو،قهرکرده خودشوزدهبهخواب...!
اینداستان رفتار مابا بعضی آدمای اطرافمونه. دوسشون داریم ودوستمون دارند،ولی اونا رو نمیفهمیم؛فقط تو دنیایخودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم..